زیر خاکستر ذهنم باقی است
آتش سرکش و سوزنده هنوز
یادگاری است ز عشقی سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز
♥
عشقی آن گونه که بنیاد مرا
سوخت و از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز
♥
گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز
♥
سخت جانی را ببین
که نمردم از هجر
مرگ صد بار به از
بی تو بودن باشد
گفتم از عشق تو،من خواهم مرد
چون نمردم،هستم
پیش چشمان تو شرمنده هنوز
♥
گر چه از فرط غرور
اشکم از دیده نریخت
بعد تو لیک پس از آنهمه سال
کس ندیده به لبم خنده هنوز
♥
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالهاست که از دیده من رفتی،لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
♥
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
♥
"آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش"
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتش سرکش و سوزنده هنوز
نظرات شما عزیزان: